الحجة الغراء علی مظلومیة الزهراء

مقاله پیش رو، گزیده ایست از فرمایشات حضرت علامه آیت اللَه سید محمد حسین حسینی طهرانی در کتاب رساله مودت که در آن به تبیین وقایع بعد از رحلت پیامبر اکرم و مظلومیت حضرت فاطمه زهرا سلام اللَه علیها پرداخته اند.

گریستن رسول خدا بر مصائب اهل البیت علیهم السلام

از أمیرالمؤمنین علیه السّلام روایت است که فرمود: بینَا أَنَا وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ عِنْدَ رَسُولِ اللَه صَلَّى اللَه عَلَیهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ إذِ الْتَفَتَ إلَىَّ فَبَکى. فَقُلْتُ: مَا یبْکیک یا رَسُولَ اللَه؟ قَالَ: أَبْکى مِنْ ضَرْبَتِک عَلَى الْقَرْنِ و لَطْمِ فَاطِمَةَ خَدِّهَا وَ طَعْنِ الحَسَنِ فِى فَخِذِهِ وَ السَّمِّ الَّذِى یسْقَاهُ وَ قَتْلِ الْحُسَین.1

«در وقتى که من و فاطمه و حسن و حسین نزد رسول خدا بودیم حضرت نگاهى به من کرد و گریست. عرض کردم: یا رسول اللَه! موجب گریه شما چیست؟ فرمود: از ضربتى که بر فرق سر تو وارد مى‌شود، و از سیلى‌اى که به چهره فاطمه مى‌خورد، و از زخم و جراحتى که بر ران حسن وارد میشود و از سمّى که او مى‌آشامد، و از کشته شدن حسین.»

جریان آتش زدن درب خانه فاطمه زهرا سلام اللَه علیها

در این روایت از کیفیت سیلى خوردن فاطمه چیزى بیان نشده کما آنکه از کیفیت ضربت خوردن أمیرالمؤمنین یا شکافته شدن ران حضرت مجتبى و سمّ نوشیدن آن حضرت و کشته شدن حضرت سید الشّهدا چیزى بیان نشده است.

ولى در روایتى که از «دلآئل الإمامة» نقل شده است چنین وارد است که: چون فرستاده أبوبکر از نزد أمیرالمؤمنین علیه السّلام برگشت و گفت که: على از آمدن و بیعت نمودن امتناع مى‌ورزد، عمر اصرار نمود که أبوبکر، قُنفُذ ـ که غلام أبوبکر بوده و از أولاد بنى کعب بن عدىّ و از طُلقاى مکه بود ـ را براى احضار أمیرالمؤمنین بفرستد. أبوبکر قُنفذ را با جماعتى به خانه فاطمه براى احضار أمیرالمؤمنین فرستاد.

چون اجازه دخول به منزل را به آنها ندادند، آن جماعت بازگشتند و فقط قُنفذ درب خانه ایستاد و مراجعت ننمود. چون عمر از آن جماعت شنید که أمیرالمؤمنین علیه السّلام اذن دخول نداده‌اند خشمناک شد و با جماعتى به خانه فاطمه با کمال شدّت روى آورد، و دستور داد مقدارى هیزم درِ خانه انباشتند، و سپس خودش به صداى بلند فریاد برآورد بطوری که أمیرالمؤمنین و فاطمه بشنوند: اى على! براى بیعت خارج شو و گرنه خانه را به رویت آتش مى‌زنم!

فاطمه فریاد برآورد: اى عمر! تو را با ما چکار؟! عمر گفت: نمى‌رویم تا آنکه خانه را به روى ما باز کنید. و چون دید کسى درِ خانه را باز نکرد، در خانه را آتش زد. فاطمه زهرا در پشت درِ مشتعل، او را از ورود به خانه منع میکرد. عمر با لگد محکم به در کوفت بطوریکه در باز شد و فاطمه به دیوار چسبید. عمر از روى مقنعه سیلى بر صورت فاطمه زد بطوریکه گوشواره از گوش حضرت به زمین افتاد، و با تازیانه بر دست آن حضرت زد. فاطمه فریاد کرد: وَا أَبَتَاه! و با صداى بلند گریه کرد.

عمر میگوید: چون ناله فاطمه را شنیدم نزدیک بود که قلب من نرم گردد و دست بردارم؛ لیکن چون کید محمّد و سیراب شدن على از خون بزرگان عرب از خاطرم گذشت، فاطمه را مجدّداً به دیوار فشار دادم. فاطمه ناله کرد: وَا أَبَتَاهْ! هَکذَا یفْعَلُ بِحَبِیبَتِک؟ وَ اسْتَغَاثَتْ بِفِضَّةَ خَادِمَتِها وَ قَالَتْ: لَقَدْ قُتِلَ مَا فِى بَطْنِى مِنَ الْحَمْلِ1 «اى پدرجان! آیا اینطور با حبیبه تو رفتار مى‌کنند؟ و فضّه خادمه خود را صدا کرد و گفت: هر آینه جنینى که در شکم داشتم کشته شد.»

و آنچه از «کتاب سُلَیم بن قیس هلالى» ظاهر است آنست که خودِ قنفذ نیز تازیانه بر دست آن حضرت زده است.

نظّام2 میگوید: إنّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطنَ فاطمةَ علیها السّلامُ یومَ البَیعة حتّى ألقَتِ المُحسنَ مِن بَطنِها. و کان یصیحُ: أَحرِقُوها بمَن فِیها. و ما کانَ فى الدّارِ غیرُ علىٍّ و فاطمةَ وَ الحَسنِ و الحُسینِ.3

الحجة الغراء علی مظلومیة الزهراء

دیدگاهتان را بنویسید